• 1401/04/18 - 09:44
  • تعداد بازدید خبر : 495
  • زمان مطالعه: 1 ساعت و 8 دقیقه

اعمال روز عرفه

براى روز عرفه چند عمل وارد شده است:

1ـ روزه گرفتن; که پاداش فراوانى دارد. ولى اگر روزه در آن روز سبب ضعف و ناتوانى جهت دعا و انجام اعمال و عبادات روز عرفه شود ترک آن بهتر است!(5) (البتّه روزه مربوط به کسانى است که در وطن هستند یا قصد اقامت ده روز کرده اند).

2ـ غسل کردن قبل از غروب آفتاب.(6)

3ـ زیارت امام حسین(علیه السلام)، که زیارت آن حضرت در روز عرفه طبق روایتى از امام صادق(علیه السلام) پاداش حج و عمره بسیار، و جهاد فراوان دارد.(7)

در روایت دیگرى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که خداوند در روز عرفه، توجّه خاصّى به زائران قبر امام حسین(علیه السلام) دارد، حاجاتشان را برآورده مى سازد و گناهانشان را مى آمرزد.(8)

در حدیث دیگرى از سه امام بزرگوار، حضرت امام صادق و امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام) آمده است که هر کس روز عرفه به زیارت امام حسین(علیه السلام) برود، خداوند او را با ایمان محکم همراه با اطمینان باز مى گرداند.(9)

به هر حال، همان گونه که «سیّد بن طاووس»، در «اقبال» فرموده است: احادیث در فضیلت زیارت امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه، متواتر است.(10) به همین دلیل سیل مشتاقان در این روز به سوى مرقد آن حضرت سرازیر مى شود.

زیارت مخصوص امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه، در بخش زیارات (صفحه 423) ذکر شد.

4ـ پس از نماز عصر، و قبل از آن که دعاهاى روز عرفه را بخواند، دو رکعت نماز در زیر آسمان، بجا آورد و به گناهان و خطاهاى خود اعتراف کند، که امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس چنین کند، پاداش کسانى که در سرزمین عرفاتند، را خواهد داشت و گناهانش آمرزیده گردد.(11)

 

مرحوم «شیخ کفعمى» کیفیّت نماز را این گونه آورده است: پس از آن که نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نیکو، بجا آوردى، دو رکعت نماز بخوان ; در رکعت اوّل بعد از سوره حمد، سوره توحید (قل هو اللّه احد) و در رکعت دوم، پس از سوره حمد، سوره قل یا ایّها الْکافرون را بخوان. بعد از آن نیز چهار رکعت نماز بگزار (هر دو رکعت به یک سلام). و در هر رکعت بعد از سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید را بخوان (که نماز امیرالمؤمنین نیز به همین صورت است) آنگاه این تسبیحات را که از رسول خدا نقل شده است و «سیّدبن طاووس» آن را در «اقبال» آورده، بخوان:

سبْحان منْ فى السّماء عرْشه... (این تسبیحات را در اعمال شب عرفه ذکر کردیم).

آنگاه صد مرتبه بگو:

سبْحان اللّه و الْحمْد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکْبر.

منزّه است خدا و حمد از آن خداست و معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگ تر از توصیف است.

و صد مرتبه سوره قل هو اللّه أحد را بخوان.

صد مرتبه آیة الکرسى.

صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد.

ده مرتبه

لاالـه الاّ الله، وحْده لا شریک له، له الْملْک وله الْحمْد، یحْیى

معبودى جز خدا نیست یگانه اى که شریک ندارد پادشاهى خاصّ اوست و از آن اوست حمد زنده کند

ویمیت، ویمیت ویحْیى، وهو حىٌّ لا یموت، بیده الْخیْر، وهو على کلّ

و بمیراند و بمیراند و زنده کند و اوست زنده اى که نمیرد هر چه خیر است به دست اوست و او بر همه

شىْء قدیرٌ.

چیز تواناست.

ده مرتبه

اسْتغْفر الله الّذى لا الـه الاّ هو الْحىّ الْقیّوم، واتوب الیْه.

آمرزش خواهم از خدایى که معبود به حقى جز او نیست که زنده و پاینده است و به سویش توبه کنم.

ده مرتبه یا الله ـ ده مرتبه یا رحْمن ـ ده مرتبه یا رحیم ـ ده مرتبه یا بدیع السّموات والاْرْض، یا ذاالْجلال والاْکْرام ـ ده مرتبه یا حىّ یا قیّوم ـ ده مرتبه یا حنّان یا منّان ـ ده مرتبه یا لا الـه الاّ انْت ـ ده مرتبه آمین.

پس آنگاه بگو:

اللّـهمّ انّى اسْئلک یا منْ هو اقْرب الىّ منْ حبْل الْورید، یا منْ یحول

خدایا از تو خواهم اى کسى که او نزدیکتر است به من از رگ گردن اى که حائل شود

بیْن الْمرْء و قلْبه، یا منْ هو بالْمنْظر الاْعْلى و بالاْفق الْمبین، یا منْ هو

میان انسان و دلش اى که او در دیدگاه اعلى است و در افق آشکارى است اى که او

الرّحْمن على الْعرْش اسْتوى، یا منْ لیْس کمثْله شىْءٌ، و هو السّمیع

بخشاینده است و بر عرش استیلا دارد اى که نیست مانندش چیزى و او شنوا و

الْبصیر، اسْئلک انْ تصلّى على محمّد و آل محمّد.

بینا است از تو خواهم که درود فرستى بر محمّد و آل محمّد.

آنگاه حاجت خود را از خداوند طلب کن که برآورده خواهد شد، ان شاءاللّه.(12)

(دعاى کوتاه بالا دعاى بسیار پرمحتوایى است که سزاوار است انسان هر زمان که حال دعا پیدا کند از آن بهره گیرد و همچنین در قنوت هاى نماز مى توان از آن استفاده کرد; دعایى است که جمله هاى آن غالباً از آیات قرآن گرفته شده و صفات جمال و جلال خداوند در آن منعکس است).

 

مرحوم «کفعمى» در ادامه مى افزاید: پس از آن این صلوات را بخوان; امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس بخواهد محمّد و آل محمّد را با صلوات بر آنان مسرور و خشنود سازد، این صلوات را بخواند(13):

اللّهمّ یا اجْود منْ اعْطى، ویا خیْر منْ سئل، ویا ارْحم من اسْترْحم،

خدایا اى بخشنده ترین عطابخشان و اى بهترین درخواست شدگان و اى مهربانترین کسى که از او مهربانى جویند

اللّهمّ صلّ على محمّد وآله فى الاْوّلین، وصلّ على محمّد وآله فى

خدایا درود فرست بر محمّد و آلش در زمره پیشینیان و درود فرست بر محمّد و آلش در زمره

الاْخرین، وصلّ على محمّد وآله فى الْملا الاْعْلى، وصلّ على محمّد

پسینیان و درود فرست بر محمّد و آلش در ساکنین عالم بالا و درود فرست بر محمّد

وآله فى الْمرْسلین، اللّهمّ اعْط محمّداً و آله الْوسیلة و الْفضیلة،

و آلش در زمره مرسلین خدایا عطا کن به محمّد و آلش مقام وسیله و فضیلت

والشّرف و الرّفْعة و الدّرجة الْکبیرة، اللّهمّ انّى آمنْت بمحمّد صلّى الله

و شرف و رفعت و درجه بلند خدایا من ایمان آوردم به محمّد صلى الله

علیْه و آله و لمْ اره، فلا تحْرمْنى فى الْقیمة رؤْیته، و ارْزقْنى صحْبته،

علیه و آله با این که او را ندیده ام پس در روز قیامت از دیدارش محرومم مفرما و مصاحبت و همنشینى او را روزیم فرما

وتوفّنى على ملّته، و اسْقنى منْ حوْضه مشْرباً رویّاً سآئغاً هنیئاً، لا

و بر کیش او بمیرانم و بنوشانم از حوض او (حوض کوثر) نوشاندنى سیراب و جانبخش و گوارا که

اظْمأ بعْده ابداً، انّک على کلّ شىْء قدیرٌ، اللّهمّ انّى آمنْت بمحمّد صلّى

پس از آن هرگز تشنه نشوم که براستى تو بر هر چیز توانایى خدایا من ایمان آورده ام به محمّد صلى

الله علیْه وآله ولمْ اره، فعرّفْنى فى الْجنان وجْهه، اللّـهمّ بلّغْ محمّداً

الله علیه وآله و او را ندیده ام پس در بهشت رویش را به من نشان ده خدایا برسان به محمّد

صلّى الله علیْه وآله منّى، تحیّةً کثیرةً وسلاماً.

صلى الله علیه و آله از جانب من تحیتى بسیار و سلامى.

آنگاه دعاى «امّ داوود» را بخوان (که در اعمال نیمه ماه رجب ـ صفحه 647 ـ گذشت). سپس این تسبیحات را که پاداش فراوانى دارد،

بخوان:

سبْحان الله قبْل کلّ احد، و سبْحان الله بعْد کلّ احد، و سبْحان الله مع

منزه باد خدا پیش ازهر کس و منزه باد خدا پس از هرکس و منزه باد خدا با

کلّ احد، و سبْحان الله یبْقى ربّنا و یفْنى کلّ أحد، و سبْحان الله تسْبیحاً

هرکس و منزه باد خدا که باقى ماند پروردگار ما و فانى شود هرکس و منزه باد خدا تنزیهى

یفْضل تسْبیح الْمسبّحین فضْلاً کثیراً قبْل کلّ احد، و سبْحان الله

که فزونى گیرد بر تسبیح تسبیح گویان فزونى بسیارى پیش از هرکس و منزه باد خدا

تسْبیحاً یفْضل تسْبیح الْمسبّحین فضْلاً کثیراً بعْد کلّ احد، و سبْحان

تنزیهى که فزونى گیرد برتسبیح تسبیح گویان فزونى بسیارى پس از هر کس و منزه باد

الله تسْبیحاً یفْضل تسْبیح الْمسبّحین فضْلاً کثیراً مع کلّ احد، وسبْحان

خدا تنزیهى که فزونى گیرد بر تسبیح تسبیح گویان فزونى بسیار با هر کس، و منزه باد

الله تسْبیحاً یفْضل تسْبیح الْمسبّحین فضْلاً کثیراً لربّنا الْباقى ویفْنى کلّ

خدا تنزیهى که فزونى گیرد بر تسبیح تسبیح گویان برترى بسیارى براى پروردگار ما که باقى ماند و جز او فانى شود هرکس

احد، و سبْحان الله تسْبیحاً لا یحْصى و لا یدْرى و لا ینْسى، و لا یبْلى 

 و منزه باد خدا تنزیهى که به شماره در نیاید و دانسته نشود و فراموش نگردد و کهنه نشود

و لا یفْنى و لیْس له منْتهى، و سبْحان الله تسْبیحاً یدوم بدوامه، و یبْقى

و فنا نپذیرد و انتهایى برایش نباشد و منزه باد خدا تنزیهى که دوام داشته باشدبه دوام او و باقى ماند

ببقآئه فى سنى الْعالمین، و شهور الدّهور، و ایّام الدّنْیا و ساعات اللّیْل

به بقاى او در طول سالهاى این جهان و سایر جهانیان و ماههاى این روزگار و هر روزگار و روزهاى دنیا و ساعات شب

و النّهار، و سبْحان الله ابد الاْبد، ومع الاْبد ممّا لا یحْصیه الْعدد، و لا

و روز و منزه باد خدا تا جاویدان است جاوید و و همراه با جاوید بد انسان که شماره اش نتوان کرد و

یفْنیه الاْمد، و لا یقْطعه الاْبد، وتبارک الله احْسن الْخالقین.

زمان و مدت آن را به فنا نکشاند و قطعش نکند «هرگز» و بزرگ است خدا بهترین آفریدگان.

بار دیگر همین دعا را بخوان، ولى بجاى سبْحان اللّه قبْل کلّ أحد، بگو: و الْحمْد للّه قبْل کلّ احد، و هر جا که کلمه سبْحان اللّه دارد; به جاى آن الْحمد للّه بگو و دعا را تا آخر بخوان.

براى بار سوم از ابتدا شروع کن ولى این بار به جاى سبْحان اللّه، بگو: لا إله إلاّ اللّه. مثلاً بگو: لا إله إلاّ اللّه قبْل کلّ أحد...

در مرتبه چهارم، دعا را از ابتدا شروع کن و تا آخر بخوان، ولى به جاى سبحان اللّه بگو أللّه اکبر. مثلاً مى گویى: أللّه أکبر قبل کلّ أحد...

سپس دعاى أللّهمّ منْ تعبّأ و تهیّأ را بخوان (که در اعمال شب جمعه، صفحه 966 خواهد آمد).(14)

آنگاه با نهایت خشوع و فروتنى، دعاى چهل و هفتم «صحیفه سجّادیّه» را بخوان که بسیار دعاى گران قدر و ارزشمندى است.(15)

 

5- دعاى معروف عرفه

از جمله دعاهایى که خواندنش در روز عرفه سفارش شده است دعاى معروف و مشهور سالار شهیدان امام حسین(علیه السلام) است که ازمحتواى بسیارباارزش وبى نظیرى برخورداراست;این دعاى پرفیض،گنجینه اى از معارف اسلامى است که راه خداشناسى و توبه و بازگشت به او را، به هر خداجوى مسلمانى مى آموزد، و روح را به بالاترین اوج معرفت، مى رساند; مى توان گفت یک دوره عرفان اسلامى در آن درج است.

بشر و بشیر(16) از فرزندان «غالب اسدى» روایت کرده اند که: عصر روز «عرفه» در سرزمین «عرفات» خدمت امام حسین(علیه السلام) بودیم که آن حضرت با گروهى از اهل بیت و شیعیان خود، در نهایت خشوع و فروتنى، از خیمه خویش بیرون آمدند و در قسمت چپ کوه ]= جبل الرحمه، کوه معروفى است در وسط عرفات[ رو به سوى کعبه ایستادند و همانند فقیر و نیازمندى که چیزى طلب کند، دست ها را در برابر صورت گرفتند و این دعا را خواندند:(17)

(براى توجّه بیشتر به محتواى این دعا آن را به نه بخش تقسیم کردیم).

الْحمْد لله الّذى لیْس لقضآئه دافعٌ، ولا لعطائه مانعٌ، ولا کصنْعه صنْع

ستایش خاص خدایى است که نیست براى قضا و حکمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش ساخته هیچ

صانع،وهو الْجواد الْواسع،فطر اجْناس الْبدائع، واتْقن بحکْمته الصّنائع،

سازنده اى و اوست بخشنده وسعت ده که آفرید انواع گوناگون پدیده ها را و به حکمت خویش محکم ساخت مصنوعات را طلایه ها(ى عالم وجود)

لا تخْفى علیْه الطّلایع، و لا تضیع عنْده الْودائع، جازى کلّ صانع،

بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود پاداش دهنده عمل هر سازنده

و رائش کلّ قانع، و راحم کلّ ضارع، و منْزل الْمنافع و الْکتاب الْجامع

و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه و مهربان نسبت به هر نالان، فرو فرستنده هر سود و بهره و آن کتاب جامع که

بالنّور السّاطع، و هو للدّعوات سامعٌ، و للْکربات دافعٌ، و للدّرجات

فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان و اوست که دعاها را شنواست و گرفتاریها را برطرف کند و درجات

رافعٌ، و للْجبابرة قامعٌ، فلا اله غیْره، ولا شىْء یعْدله، ولیْس کمثْله

 

را بالا برد و گردنکشان را ریشه کن سازد پس معبودى جز او نیست و چیزى با او برابرى نکند و چیزى همانندش

شىْءٌ، و هو السّمیع الْبصیر اللّطیف الْخبیر، و هو على کلّ شىْء قدیرٌ.

نیست و او شنواست و بینا و دقیق و آگاه و او بر هر چیز تواناست.

اللّهمّ انّى ارْغب إلیْک، واشْهد بالرّبوبیّة لک، مقرّاً بانّک ربّى،و الیْک

خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم اقرار دارم به این که تو پروردگار منى و بسوى توست

مردّى، ابْتداْتنى بنعْمتک قبْل انْ اکون شیْئاً مذْکوراً، وخلقْتنى من

بازگشت من آغاز کردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آن که باشم چیز قابل ذکرى و مرا از

التّراب، ثمّ اسْکنْتنى الاْصْلاب، آمناً لریْب الْمنون، واخْتلاف الدّهور

خاک آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى از حوادث زمانه و تغییرات روزگار

والسّنین، فلمْ ازلْ ظاعناً منْ صلْب الى رحم فى تقادم من الاْیّام

و سالها و همچنان همواره از صلبى به رحمى کوچ کردم در ایّام

الْماضیة، والْقرون الْخالیة، لمْ تخْرجْنى لراْفتک بى ولطْفک لى

قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین و از روى مهر و رأفتى که به من داشتى

واحْسانک الىّ فى دوْلة ائمّة الْکفْر الّذین نقضوا عهْدک، وکذّبوا رسلک،

و احسانت نسبت به من مرا به جهان نیاوردى در دوران حکومت پیشوایان کفر آنان که پیمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب کردند

لکنّک اخْرجْتنى للّذى سبق لى من الْهدى الّذى له یسّرْتنى، وفیه

ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى که پیش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى که اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن

انْشأْتنى، ومنْ قبْل ذلک رؤفْت بى بجمیل صنْعک، وسوابغ نعمک،

مرا نشو و نما دادى و پیش از این نیز به من مهر ورزیدى بوسیله رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت

فابْتدعْت خلْقى منْ منىٍّ یمْنى، واسْکنْتنى فى ظلمات ثلاث، بیْن لحْم

که پدید آوردى خلقتم را از منى ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریکى (مشیمه و رحم و شکم) میان گوشت

ودم وجلْد، لمْ تشْهدْنى خلْقى، ولمْ تجْعلْ الىّ شیْئاً منْ امْرى، ثمّ

و خون و پوست و گواهم نساختى در خلقتم و واگذار نکردى به من چیزى از کار خودم را سپس

اخْرجْتنى للّذى سبق لى من الْهدى الى الدّنْیا تآمّاً سویّاً، وحفظْتنى

بیرونم آوردى بدانچه در علمت گذشته بود از هدایتم بسوى دنیا خلقتى تمام و درست و در حال طفولیت و خردسالى

فى الْمهْد طفْلاً صبیّاً، ورزقْتنى من الْغذآء لبناً مریّاً، وعطفْت علىّ

در گهواره محافظتم کردى و روزیم دادى از غذاها شیرى گوارا و دل پرستاران رابر من مهربان

قلوب الْحواضن، وکفّلْتنى الاْمّهات الرّواحم، وکلاْتنى منْ طوارق

کردى و عهده دار پرستاریم کردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان نگهداریم کردى

الْجآنّ، وسلّمْتنى من الزّیادة والنّقْصان، فتعالیْت یا رحیم یا رحْمن،

و از زیادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاینده

حتّى اذا اسْتهْللْت ناطقاً بالْکلام، اتْممْت علىّ سوابغ الاْنْعام، وربّیْتنى

تا آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى

زایداً فى کلّ عام، حتّى إذا اکْتملتْ فطْرتى، واعْتدلتْ مرّتى، اوْجبْت

هر ساله زیادتر از سال پیش تا آنگاه که خلقتم کامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسید واجب کردى

علىّ حجتّک، بانْ الْهمْتنى معْرفتک، وروّعْتنى بعجائب حکْمتک،

بر من حجت خود را بدین ترتیب که معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسیله عجایب حکمتت به هراسم انداختى

 

وایْقظْتنى لما ذراْت فى سمآئکوارْضک منْ بدائع خلْقک، ونبّهْتنى

و بیدارم کردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت و آگاهم کردى

لشکْرک وذکْرک، واوجبْت علىّ طاعتک وعبادتک، وفهّمْتنى ما جآءتْ

به سپاسگزارى و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردى و آنچه

به رسلک، ویسّرْت لى تقبّل مرْضاتک، ومننْت علىّ فى جمیع ذلک

رسولانت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خشنودیت را برایم آسان کردى و در تمام اینها

بعوْنک ولطْفک، ثمّ اذْ خلقْتنى منْ خیْرالثّرى، لمْ ترْض لى یا الهى نعْمةً

به یارى و لطف خود بر من منّت نهادى سپس به این که مرا از بهترین خاکها آفریدى راضى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى

دون اخرى، ورزقْتنى منْ انواع الْمعاش، وصنوف الرّیاش، بمنّک

برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم بلکه روزیم دادى از انواع (نعمتهاى) زندگى و اقسام لوازم کامرانى و این بواسطه آن نعمت بخشى

الْعظیم الاْعْظم علىّ، و احْسانک الْقدیم الىّ، حتّى اذا اتْممْت علىّ

بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان دیرینه ات بود نسبت به من تا این که تمام نعمتها را بر من کامل کردى

جمیع النّعم، وصرفْت عنّى کلّ النّقم، لمْ یمْنعْک جهْلى وجرْأتى علیْک،

و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد

انْ دللْتنى الى ما یقرّبنى الیْک، ووفّقْتنى لما یزْلفنى لدیْک، فانْ دعوْتک

از این که راهنماییم کردى بدانچه مرا به تو نزدیک کند و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرّب سازد که اگر بخوانمت

اجبْتنى، وانْ سئلْتک اعْطیْتنى، وانْ اطعْتک شکرْتنى، وانْ شکرْتک

پاسخم دهى و اگر بخواهم از توبه من عطا کنى و اگر اطاعتت کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاریت کنم

زدْتنى، کلّ ذلک اکْمالٌ لانْعمک علىّ، واحْسانک الىّ، فسبْحانک

بر من بیفزایى و همه اینها براى کامل ساختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى که به من دارى پس منزهى تو،

سبْحانک منْ مبْدئ معید حمید مجید، تقدّستْ اسْمآؤک، وعظمتْ

منزه که آغازنده نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاکیزه است نامهاى تو و بزرگ است

الاؤک، فأىّ نعمک یا الهى احْصى عدداً وذکْراً، أمْ اىّ عطایاک أقوم بها

نعمتهاى تو پس اى معبود من کدام یک از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد کنم یا براى کدام یک از عطاهایت به

شکْراً، وهى یا ربّ اکْثر منْ انْ یحْصیها الْعآدّون، أوْ یبْلغ علْماً بها

سپاسگزارى اقدام کنم در صورتى که آنها اى پروردگار من بیش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند یا دانش

الْحافظون، ثمّ ما صرفْت ودرأْت عنّى اللّهمّ من الضرّ والضّرّآء، أکْثر

حافظان بدانها رسد سپس اى خدا آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و باز داشتى بیشتر بوده

ممّا ظهر لى من الْعافیة والسّرّآء.

از آنچه برایم آشکار شد از تندرستى و خوشى.

وا نا اشْهد یا الهى بحقیقة ایمانى، وعقْد عزمات یقینى، وخالص

و من گواهى دهم خدایا به حقیقت ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته استو توحید خالص

صریح توْحیدى، وباطن مکْنون ضمیرى، وعلائق مجارى نور

و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم و رشته هاى دید نور

بصرى، واساریر صفْحة جبینى، و خرْق مسارب نفْسى، و خذاریف

چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى

مارن عرْنینى، و مسارب سماخ سمْعى، و ما ضمّتْ و اطْبقتْ علیْه

 

نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم و آنچه بچسبد و روى هم قرار گیرد

شفتاى، و حرکات لفْظ لسانى، ومغْرز حنک فمى وفکّى، و منابت

بر آن دو لبم و حرکتهاى تلفظ زبانم و محل پیوست کام (فک بالاى) دهان و آرواره ام

اضْراسى، و مساغ مطْعمى و مشْربى، وحمالة امّ رأْسى، و بلوع فارغ

و محل بیرون آمدن دندانهایم و محل چشیدن خوراک و آشامیدنیهایم و رشته و عصب مغز سرم و لوله (حلق) متصل به

حبآئل عنقى، و ما اشْتمل علیْه تامور صدْرى، و حمائل حبْل وتینى،

رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را قفسه سینه ام و رشته هاى رگ قلبم

و نیاط حجاب قلْبى، و أفْلاذ حواشى کبدى، و ما حوتْه شراسیف

و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و کنار جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى

اضْلاعى، و حقاق مفاصلى، وقبْض عواملى، واطْراف اناملى،

دنده هایم و سربندهاى استخوانهایم و انقباض عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و

ولحْمى و دمى، وشعْرى و بشرى، و عصبى و قصبى، و عظامى و مخّى

گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم

و عروقى، و جمیع جوارحى، و ما انْتسج على ذلک ایّام رضاعى، و ما

و رگهایم و تمام اعضا و جوارحم و آنچه بر اینها بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را

اقلّت الاْرْض منّى، و نوْمى و یقْظتى وسکونى، و حرکات رکوعى

زمین از من بر خود گرفته و خوابم و بیداریم و آرمیدنم و حرکتهاى رکوع و

وسجودى، انْ لوْ حاولْت و اجْتهدْت مدى الاْعصار و الاْحْقاب، لوْ

سجود من (گواهى دهم) که اگر تصمیم بگیرم و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض که چنین

عمّرْتها انْ أؤدّى شکْر واحدة منْ أنْعمک، ما اسْتطعْت ذلک الاّ بمنّک

عمرى بکنم و بخواهم شکریکى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود که

الْموجب علىّ به شکْرک ابداً جدیداً، و ثنآءً طارفاً عتیداً، اجلْ، و لوْ

آن خود واجب کند بر من سپاسگزاریت را دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد آرى و اگر

حرصْت انـا والْعآدّون منْ انامک، أنْ نحْصى مدى انْعامک سالفه و انفه،

حریص باشم من و حسابگران از مخلوقت که بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو را از گذشته و آینده

ما حصرْناه عدداً، و لا احْصیناه امداً، هیْهات أنّى ذلک، و انْت الْمخْبر

به حساب درآوریم نتوانیم بشماره درآوریم و نه از نظر زمان و اندازه آن را احصا کنیم! هیهات! کجا چنین چیزى میسر است و تو خود

فى کتابک النّاطق، و النّبأ الصّادق: و انْ تعدّوا نعْمة الله لا تحْصوها.

در کتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده اى که «اگر بشمارید نعمت خدا را احصا نتوانید کرد»

صدق کتابک اللّهمّ وانْبآؤک، و بلّغتْ انْبیآؤک و رسلک ما انْزلْت علیْهمْ

خدایا کتاب تو و خبرى که دادى راست است و رساندند پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش

منْ وحْیک، و شرعْت لهمْ و بهمْ(18) منْ دینک.

فرو فرستادى و آنچه را تشریع کردى براى آنها و بوسیله آنها از دین و آیین خود.

غیْر أنّى یا الهى اشْهد بجهْدى و جدّى، و مبْلغ طاعتى و وسْعى، و أقول

جز این که معبودا من گواهى دهم به سعى و کوششم و به اندازه رسایى طاعت و وسعم و از

مؤْمناً موقناً، الْحمْد لله الّذى لمْ یتّخذْ ولداً فیکون موْروثاً، و لمْ یکنْ له

روى ایمان و یقین مى گویم ستایش خدایى را سزاست که نگیرد فرزندى تا از او ارث برند و نیست برایش

 

شریکٌ فى ملْکه فیضآدّه فیما ابْتدع، و لا ولىٌّ من الذّلّ فیرْفده فیما

شریکى در فرمانروایى تا با او ضدّیت کنند در آنچه پدید آوردو نه نگهدارى از خوارى دارد تا کمکش کند

صنع، فسبْحانه سبْحانه، لوْ کان فیهما الهةٌ الاّ الله لفسدتا و تفطّرتا،

در آنچه بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند

سبْحان الله الْواحد الاْحد الصّمد، الّذى لمْ یلدْ و لمْ یولدْ، ولمْ یکنْ له

منزه است خداى یگانه یکتاى بى نیازى که فرزند ندارد و فرزند کسى نیست و نیست برایش

کفواً احدٌ، الْحمْد لله حمْداً یعادل حمْد ملائکته الْمقرّبین، و انْبیآئه

همتایى هیچ کس ستایش خداى را است ستایشى که برابر ستایش فرشتگان مقرّب او و پیمبران

الْمرْسلین، و صلّى الله على خیرته محمّد خاتم النّبیّین، و آله الطّیّبین

مرسلش باشد و درود خدا بر بهترین خلقش محمّد خاتم پیمبران و آل پاک و

الطّاهرین الْمخلصین، وسلّم.

پاکیزه و خالص او باد و سلام.

آنگاه حضرت، پس از ذکر آن همه اوصاف الهى و تسبیح و تقدیس پروردگار حاجت خود را عرضه داشت و در حالى که اشک از چشمان مبارکش سرازیر بود گفت:

اللّهمّ اجْعلْنى اخْشاک کانّى اراک، واسْعدْنى بتقْویک، ولا تشْقنى

خدایا چنانم ترسان خودت کن که گویا مى بینمت و به پرهیزکارى از خویش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانیت بدبختم

بمعْصیتک، وخرْلى فى قضآئک، وبارکْ لى فى قدرک، حتّى لا أحبّ

مکن و در سرنوشت خود خیر برایم مقدر کن و مقدراتت را برایم مبارک گردان تا چنان نباشم که

تعْجیل ما اخّرْت، ولا تاْخیر ما عجّلْت، اللّهمّ اجْعلْ غناى فى نفْسى،

تعجیل آنچه را تو پس انداخته اى بخواهم و نه تأخیر آنچه را تو پیش انداخته اى خدایا قرار ده بى نیازى در نفس من

والْیقین فى قلْبى، والاْخْلاص فى عملى، والنّور فى بصرى، والْبصیرة

و یقین در دلم و اخلاص در کردارم و روشنى در دیده ام و بینایى

فى دینى، ومتّعْنى بجوارحى، واجْعلْ سمْعى وبصرى الْوارثیْن منّى،

در دینم و مرا از اعضا و جوارحم بهره مند کن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)

وانْصرْنى على منْ ظلمنى، وارنى فیه ثارى و مآربى، واقرّ بذلک

و یاریم ده بر آن کس که به من ستم کرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم را درباره اش به من بنمایان و دیده ام را در این باره

عیْنى، اللّهمّ اکْشفْ کرْبتى، واسْترْ عوْرتى، واغْفرْ لى خطیئتى، واخْسأْ

روشن کن خدایا محنتم را برطرف کن و زشتیهایم بپوشان و خطایم بیامرز و شیطان

شیْطانى، وفکّ رهانى، واجْعلْ لى یا الهى الدّرجة الْعلْیا فى الاْخرة

و اهریمنم را از من بران و ذمه ام را از گرو برهان و قرار ده خدایا براى من درجه والا در آخرت

والاْولى، اللّهمّ لک الْحمْد کما خلقْتنى، فجعلْتنى سمیعاً بصیراً، ولک

و در دنیا خدایا حمد تو راست که مرا آفریدى و شنوا و بینا قرارم دادى

الْحمْد کما خلقْتنى، فجعلْتنى خلْقاً سویّاً رحْمةً بى، وقدْ کنْت عنْ

و ستایش تو راست که مرا آفریدى و از روى مهرى که به من داشتى خلقتم را نیکو آراستى در صورتى که تو از

خلْقى غنیّاً، ربّ بما برأْتنْى فعدّلْت فطْرتى، ربّ بما انْشأْتنى

خلقت من بى نیاز بودى پروردگارا به آن طور که مرا پدیدآوردى و در خلقتم اعتدال بکار بردى پروردگارا به آن طور که بوجودم آوردى و

فاحْسنْت صورتى، ربّ بما احْسنْت الىّ وفى نفْسى عافیْتنى، ربّ بما

 

صورتم را نیکو کردى پروردگارا به آن طور که به من احسان کردى وعافیتم دادى پروردگارا آن چنانکه

کلاْتنى ووفّقْتنى، ربّ بما انْعمْت علىّ فهدیْتنى، ربّ بما اوْلیْتنى ومنْ

مرا محافظت کردى و موفقم داشتى پروردگارا آن چنانکه بر من انعام کرده و هدایتم فرمودى پروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از

کلّ خیْر اعْطیْتنى، ربّ بما اطْعمْتنى وسقیْتنى، ربّ بما اغْنیْتنى

هر خیرى به من عطا کردى پروردگارا آن چنانکه مرا خوراندى و نوشاندى پروردگارا آن چنانکه بى نیازم کردى

واقْنیْتنى، ربّ بما اعنْتنى واعْززْتنى، ربّ بما الْبسْتنى منْ ستْرک

و سرمایه ام دادى پروردگارا آن چنانکه کمکم دادى و عزتم بخشیدى پروردگارا آن چنانکه مرا از خلعت باصفایت پوشاندى

الصّافى، و یسّرْت لى منْ صنْعک الْکافى، صلّ على محمّد و آل محمّد،

و از مصنوعاتت به حد کافى در اختیارم گذاردى (چنانکه این همه انعام کردى) درود فرست بر محمّد و آل محمّد و

واعنّى على بوآئق الدّهور، و صروف اللّیالى و الاْیّام، ونجّنى منْ

کمکم ده بر پیش آمدهاى ناگوار روزگار و کشمکشهاى شبها و روزها و از هراسهاى

اهْوال الدّنْیا وکربات الاْخرة، واکْفنى شرّ ما یعْمل الظّالمون فى

دنیا و اندوههاى آخرت نجاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمین انجام دهند مرا کفایت فرما

الاْرْض، اللّهمّ ما اخاف فاکْفنى، وما احْذر فقنى، و فى نفْسى و دینى

خدایا از آنچه مى ترسم کفایتم کن و از آنچه برحذرم، نگاهم دار و خودم و دینم

فاحْرسْنى، و فى سفرى فاحْفظْنى، و فى اهْلى و مالى فاخْلفْنى، و فیما

را حفظ کن و در سفر محافظتم کن و در خانواده و مالم جانشین من باش و در آنچه

رزقْتنى فبارکْ لى، و فى نفْسى فذلّلْنى، و فى اعْین النّاس فعظّمْنى،

روزیم کرده اى برکت ده و مرا در پیش خودم خوار کن و در چشم مردم بزرگم کن و

ومنْ شرّ الْجنّ و الاْنْس فسلّمْنى، و بذنوبى فلا تفْضحْنى، و بسریرتى

از شر جن و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوایم مکن و به اندیشه هاى باطنم

فلا تخْزنى، و بعملى فلا تبْتلنى، و نعمک فلا تسْلبْنى، و الى غیْرک فلا

سرافکنده ام مکن و به کردارم دچارم مساز و نعمتهایت را از من مگیر و بجز خودت به دیگرى

تکلْنى، الهى الى منْ تکلنى، الى قریب فیقْطعنى، امْ الى بعید

واگذارم مکن خدایا به که واگذارم مى کنى آیا به خویشاوندى که از من ببرد یا بیگانه اى که مرا از خود دور کند یا

فیتجهّمنى، امْ الى الْمسْتضْعفین لى وانْت ربّى، وملیک امْرى، اشْکو

به کسانى که خوارم شمرند و تویى پروردگار من و زمامدار کار من بسوى

الیْک غرْبتى، و بعْد دارى، وهوانى على منْ ملّکْته امْرى، الهى فلا

تو شکایت آرم از غربت خود و دورى خانه ام و خواریم نزد کسى که زمامدار کار من کردى خدایا پس

تحْللْ علىّ غضبک، فانْ لمْ تکنْ غضبْت علىّ فلا ابالى سبْحانک غیْر

خشم خود را بر من مبار و اگر بر من خشم نکرده باشى باکى ندارم منزهى تو جز این که

انّ عافیتک اوْسع لى، فاسْئلک یا ربّ بنور وجْهک الّذى اشْرقتْ له

در عین حال عافیت تو وسیعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت که روشن شد بدان

الاْرْض والسّموات، و کشفتْ به الظّلمات، و صلح به امْر الاْوّلین

زمین و آسمانها و برطرف شد بدان تاریکیها و اصلاح شد بدان کار اوّلین

والاْخرین، انْ لا تمیتنى على غضبک، ولا تنْزل بى سخطک، لک

و آخرین که مرا بر حال غضب خویش نمیرانى و خشمت را بر من نازل مفرمایى مؤاخذه

 

الْعتْبى لک الْعتْبى(19) حتّى ترْضى قبْل ذلک، لا اله الاّ انْـت.

و بازخواست حق توست تا گاهى که پیش از آن راضى شوى معبودى جز تو نیست.

ربّ الْبلد الْحرام، والْمشْعر الْحرام، والْبیْت الْعتیق الّذى احْللْته الْبرکة،

که پروردگار شهر محترم و مشعر الحرام و خانه کعبه اى آن خانه اى که برکت را بدان نازل کردى

وجعلْته للنّاس امْناً، یا منْ عفا عنْ عظیم الذّنوب بحلْمه، یا منْ اسْبغ

و آن را براى مردمان خانه امنى قرار دادى اى کسى که از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى که نعمتها را به

النّعْمآء بفضْله، یا منْ اعْطى الْجزیل بکرمه، یا عدّتى فى شدّتى، یا

فضل خود فراوان گردانى اى که عطایاى شایان را به کرم خود بدهى اى ذخیره ام در سختى اى

صاحبى فى وحْدتى، یا غیاثى فى کرْبتى، یا ولیّى فى نعْمتى، یا الـهى

رفیق و همدمم در تنهایى اى فریادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى معبود من

والـه آبائى، ابْراهیم واسْماعیل، واسْحق ویعْقوب، وربّ جبْرئیل

و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود) اسحاق و یعقوب و پروردگار جبرئیل

ومیکائیل واسْرافیل، وربّ محمّد خاتم النّبیّین، و آله الْمنْتجبین،

و میکائیل و اسرافیلو پروردگار محمّد خاتم پیمبران و آل برگزیده اش

ومنْزل التّوراة والاْنْجیل والزّبور والْفرْقان، ومنزّل کـهیعص، وطـه

و فروفرستنده تورات و انجیل و زبور و قرآن و نازل کننده کهیعص و طه

ویس، والْقرآن الْحکیم، انْت کهْفى حین تعْیینى الْمذاهب فى سعتها،

و «یس و قرآن حکمت آموز» تویى پناه من هنگامى که درمانده ام کنند راهها با همه وسعتى که دارند

وتضیق بى الاْرْض برحْبها، ولوْلا رحْمتک لکنْت من الْهالکین، وانْت

و زمین بر من تنگ گیرد با همه پهناوریش و اگر نبود رحمت تو بطور حتم من هلاک شده بودم و تویى

مقیل عثْرتى، ولوْلا ستْرک ایّاى لکنْت من الْمفْضوحین، و انْت مؤیّدى

نادیده گیر لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلّماً من از رسواشدگان بودم و تویى که

بالنّصْر على اعْدآئى، و لوْ لا نصْرک ایّاى لکنْت من الْمغْلوبین، یا منْ

به یارى خود مرا بر دشمنانم یارى دهى و اگر نبود یارى تومن مغلوب شده بودم اى که

خصّ نفْسه بالسّموّ و الرّفْعة، فاوْلیآئه بعزّه یعْتزّون، یا منْ جعلتْ له

مخصوص کرده خود را به بلندى و برترى و دوستانش بوسیله عزت او عزت یابند اى که

الْملوک نیر الْمذلّة على اعْناقهمْ، فهمْ منْ سطواته خائفون، یعْلم خائنة

پادشاهان در برابرش طوق خوارى به گردن گذارند و آنها از سطوتش ترسانند مى داند حرکت (یا خیانت)

الاْعْین وما تخْفى الصّدور، و غیْب ما تاْتى به الاْزْمنة والدّهور، یا منْ

چشمها و آنچه را سینه ها پنهان کنند و حوادثى که در کمون زمانها و روزگارهاست اى که

لا یعْلم کیْف هو الاّ هو، یا منْ لا یعْلم ما هو الاّ هو، یا منْ لا یعْلمه الاّ

نداند چگونگى او را جز خود او اى که نداند چیست او جز او اى که نداند او را جز

هو(20)، یا منْ کبس الاْرْض على الْمآء، وسدّ الْهوآء بالسّمآء، یا منْ له

خود او اى که زمین را بر آب فرو بردى و هوا را به آسمان بستى اى که

اکْرم الاْسْمآء، یا ذا الْمعْروف الّذى لا ینْقطع ابداً، یا مقیّض الرّکْب

گرامى ترین نامها از اوست اى دارنده احسانى که هرگز قطع نشود اى گمارنده کاروان براى نجات

لیوسف فى الْبلد الْقفْر، ومخْرجه من الْجبّ، وجاعله بعْد الْعبودیّة

 

یوسف در آن جاى بى آب و علف و بیرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى

ملکاً، یا رادّه على یعْقوب بعْد ان ابْیضّتْ عیْناه من الْحزْن فهو کظیمٌ، یا

اى که او را برگرداندى به یعقوب پس از آن که دیدگانش از اندوه سفید شده بود و آکنده از غم بود اى

کاشف الضّرّ والْبلْوى عنْ ایّوب، وممْسک یدىْ ابْراهیم عنْ ذبْح ابْنه،

برطرف کننده سختى و گرفتارى از ایوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهیم از ذبح پسرش

بعْد کبر سنّه وفنآء عمره، یا من اسْتجاب لزکریّا فوهب له یحْیى، ولمْ

پس از سن پیرى و بسرآمدن عمرش اى که دعاى زکریا را به اجابت رساندى و یحیى را به او بخشیدى و

یدعْه فرْداً وحیداً، یا منْ اخْرج یونس منْ بطْن الْحوت، یا منْ فلق

او را تنها و بى کس وامگذاردى اى که بیرون آورد یونس را از شکم ماهى اى که شکافت

الْبحْر لبنى اسْرآئیل فانْجاهمْ، وجعل فرْعوْن وجنوده من الْمغْرقین، یا

دریا را براى بنى اسرائیل و (از فرعونیان) نجاتشان دادو فرعون و لشکریانش را غرق کرد اى

منْ ارْسل الرّیاح مبشّرات بیْن یدىْ رحْمته، یا منْ لمْ یعْجلْ على منْ

که فرستاد بادها را نوید دهندگانى پیشاپیش آمدن رحمتش اى که شتاب نکند بر (عذاب)

عصاه منْ خلْقه، یا من اسْتنْقذ السّحرة منْ بعْد طول الْجحود، وقدْ

نافرمانان از خلق خود اى که نجات بخشید ساحران (فرعون) را پس از سالها انکار (و کفر) و چنان

غدوْا فى نعْمته یاْکلون رزْقه، ویعْبدون غیْره، وقدْ حآدّوه ونآدّوه،

بودند که متنعّم به نعمتهاى خدا بودند که روزیش را مى خوردند ولى پرستش دیگرى را مى کردند و با خدا دشمنى و ضدیت داشتند

وکذّبوا رسله، یا الله یا الله یا بدى، یا بدیعاً لا ندّ لک، یا دآئماً لا نفاد لک،

و رسولانش را تکذیب مى کردند اى خدا اى خدا اى آغازنده اى پدیدآورنده اى که همتا ندارى اى جاویدانى که زوال ندارى

یا حیّاً حین لا حىّ، یا محْیى الْموْتى، یا منْ هو قآئمٌ على کلّ نفْس بما

اى زنده در آنگاه که زنده اى نبوداى زنده کن مردگان اى که مراقبت دارى بر هرکس بدانچه

کسبتْ، یا منْ قلّ له شکْرى فلمْ یحْرمْنى،وعظمتْ خطیئتى فلمْ

انجام داده اى که سپاسگزارى من برایش اندک است ولى محرومم نکند و خطایم بزرگ است ولى

یفْضحْنى، و رانى على الْمعاصى فلمْ یشْهرْنى، یا منْ حفظنى فى

رسوایم نکند و مرا بر نافرمانى خویش بیند ولى پرده ام ندرد اى که مرا در

صغرى، یا منْ رزقنى فى کبرى، یا منْ ایادیه عنْدى لا تحْصى، ونعمه

کودکى محافظت کردى اى که در بزرگى روزیم دادى اى که اندازه مرحمت هایى که به من کردى بشماره نیاید و نعمتهایش

لا تجازى، یا منْ عارضنى بالْخیْر والاْحْسان، وعارضْته بالاْسائة

را تلافى ممکن نباشد اى که روبه رو شد با من به نیکى و احسان ولى من با او به بدى

والْعصْیان، یا منْ هدانى للاْیمان منْ قبْل انْ اعْرف شکْر الاْمْتنان، یا

و گناه روبه رو شدم اى که مرا به ایمان هدایت کرد پیش از آن که بشناسم طریقه سپاسگزارى نعمتش را اى که

منْ دعوْته مریضاً فشفانى، وعرْیاناً فکسانى، وجائعاً فاشْبعنى،

خواندمش در حال بیمارى و او شفایم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سیرم کرد

وعطْشاناً فارْوانى، وذلیلاً فاعزّنى، وجاهلاً فعرّفنى، ووحیداً

و در تشنگى و او سیرابم کرد و در خوارى و او عزتم بخشید و در نادانى و او معرفتم بخشید و در تنهایى

فکثّرنى، وغائباً فردّنى، ومقلاًّ فاغْنانى، ومنْتصراً فنصرنى، وغنیّاً فلمْ

و او فزونى جمعیت داد و در دورى و او بازم گرداند و در ندارى و او دارایم کرد و در کمک خواهى و او یاریم داد و در ثروتمندى و او

 

یسْلبْنى، وامْسکْت عنْ جمیع ذلک فابْتدانى، فلک الْحمْد والشّکْر یا

از من سلب نفرمود و (هنگامى که) از همه این خواسته ها دم بستم تو آغاز کردى پس از آن توست حمد و سپاس اى

منْ اقال عثْرتى، و نفّس کرْبتى، و اجاب دعْوتى، و ستر عوْرتى،

که لغزشم را نادیده گرفت و گرفتگى را از من دور کرد و دعایم را اجابت فرمود و عیبم را پوشاند و

وغفر ذنوبى، و بلّغنى طلبتى، و نصرنى على عدوّى، و انْ اعدّ نعمک

گناهانم را آمرزید و به خواسته ام رسانید و بر دشمنم یارى داد و اگر بخواهم نعمتها و

ومننک وکرائم منحک لا احْصیها، یا موْلاى انْت الّذى مننْت، انْت الّذى

عطاها و مراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من این تویى که منّت نهادى و این تویى که

انْعمْت، انْت الّذى احْسنْت، انْت الّذى اجْملْت، انْت الّذى افْضلْت، انْت

نعمت دادى این تویى که احسان فرمودى این تویى که نیکى کردى این تویى که فزونى بخشیدى این تویى

الّذى اکْملْت، انْت الّذى رزقْت، انْت الّذى وفّقْت، انْت الّذى اعْطیْت،

که کامل کردى این تویى که روزى دادى این تویى که توفیق دادى این تویى که عطا کردى

انْت الّذى اغْنیْت، انْت الّذى اقْنیْت، انْت الّذى اویْت، انْت الّذى کفیْت،

این تویى که بى نیاز کردى این تویى که ثروت بخشیدى این تویى که مأوى دادى این تویى که کفایت کردى

انْت الّذى هدیْت، انْت الّذى عصمْت، انْت الّذى سترْت، انْت الّذى

این تویى که هدایت کردى این تویى که نگهداشتى این تویى که پوشاندى این تویى که

غفرْت، انْت الّذى اقلْت، انْت الّذى مکّنْت، انْت الّذى اعْززْت، انْت

آمرزیدى این تویى که نادیده گرفتى این تویى که قدرت و چیرگى دادى این تویى که عزت بخشیدى این تویى

الّذى اعنْت، انْت الّذى عضدْت، انْت الّذى ایّدْت، انْت الّذى نصرْت،

که کمک کردى این تویى که پشتیبانى کردى این تویى که تأیید کردى این تویى که یارى کردى

انْت الّذى شفیْت، انْت الّذى عافیْت، انْت الّذى اکْرمْت، تبارکْت

این تویى که شفا دادى این تویى که عافیت دادى این تویى که اکرام کردى بزرگى و

وتعالیْت، فلک الْحمْد دآئماً، ولک الشّکْر واصباً ابداً، ثمّ انا یا الهى

برترى از توست و ستایش همیشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاوید از آن تواست و اما من اى معبودم

الْمعْترف بذنوبى فاغْفرْها لى، ا نا الّذى اساْت، ا نا الّذى اخْطاْت، ا نا

کسى هستم که به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بیامرز و این منم که بد کردم این منم که خطا کردم این منم

الّذى هممْت، ا نا الّذى جهلْت، انـا الّذى غفلْت، انـا الّذى سهوْت، انـا

که (به بدى) همت گماشتم این منم که نادانى کردم این منم که غفلت ورزیدم این منم که فراموش کردم این منم

الّذى اعْتمدْت، انـا الّذى تعمّدْت، ا نا الّذى وعدْت، و ا ناالّذى اخْلفْت،

که (به غیر یا به خود) اعتماد کردم این منم که (به کاربد) تعمّد کردم این منم که وعده دادم و این منم که خلف وعده کردم

ا نا الّذى نکثْت، ا نا الّذى اقْررْت، ا نا الّذى اعْترفْت بنعْمتک علىّ

این منم که پیمان شکنى کردم این منم که به بدى اقرار کردم این منم که به نعمت تو بر خود و در پیش خود اعتراف دارم

وعنْدى، وابوء بذنوبى فاغْفرْها لى، یا منْ لا تضرّه ذنوب عباده، و هو

و با گناهانم بسویت بازگشته ام پس آنها را بیامرز اى که زیانش نرساند گناهان بندگان و

الْغنیّ عنْ طاعتهمْ، والْموفّق منْ عمل صالحاً منْهمْ بمعونته و رحْمته،

از اطاعت ایشان بى نیازى و تو آنى که هرکس از بندگان کردار شایسته اى انجام دهد به رحمت خویش توفیقش دهى

فلک الْحمْد الـهى وسیّدى، الـهى امرْتنى فعصیْتک، و نهیْتنى فارْتکبْت

 

پس تو راست ستایش اى معبود و آقاى من خدایا به من دستور دادى و من نافرمانى کردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتکب شدم

نهْیک، فاصْبحْت لا ذا برآءة لى فاعْتذر، و لا ذا قوّة فانْتصر، فبأىّ شىْء

و اکنون به حالى افتاده ام که نه وسیله تبرئه اى دارم که پوزش خواهم و نه نیرویى دارم که بدان یارى گیرم پس به چه وسیله

اسْتقْبلک یا موْلاى، ابسمْعى امْ ببصرى امْ بلسانى، امْ بیدى امْ برجْلى،

با تو روبه رو شوم اى مولاى من آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم

الـیْس کلّها نعمک عندى، و بکلّها عصیْتک یا موْلاى، فلک الْحجّة

آیا همه اینها نعمتهاى تو نیست که در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت کردم اى مولاى من پس تو حجت

والسّبیل علىّ، یا منْ سترنى من الاْباء و الاْمّهات انْ یزْجرونى، و من

و راه مؤاخذه بر من دارى اى که مرا پوشاندى از پدران و مادران که مرا از نزد خود برانند و از

الْعشائر والاْخْوان انْ یعیّرونى، ومن السّلاطین انْ یعاقبونى، و لو

فامیل و برادران که مرا سرزنش کنند و از سلاطین و حکومتها که مرا شکنجه کنند و اگر

اطّلعوا یا موْلاى على ما اطّلعْت علیْه منّى اذاً ما انْظرونى، و لرفضونى

آنها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از کار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند و از خود دورم مى کردند

و قطعونى، فها انـا ذا یا الـهى بیْن یدیْک، یا سیّدى خاضعٌ ذلیلٌ حصیرٌ

و از من مى بریدند و اینک خدایا این منم که در پیشگاهت ایستاده اى آقاى من با حال خضوع و خوارى و درماندگى و کوچکى

حقیرٌ، لا ذو برآئة فاعْتذر، و لا ذو قوّة فانْتصر، ولا ذو حجّة فاحْتجّ

نه وسیله تبرئه جویى دارم که پوزش طلبم و نه نیرویى که یارى جویمو نه حجت و برهانى که بدان چنگ زنم

بها، ولا قائلٌ لمْ اجْترحْ و لمْ اعْملْ سوءاً، و ما عسى الْجحود و لوْ

و نه مى توانم بگویم که گناه نکرده ام و کجا مى تواند انکار فرضاً که

جحدْت یا موْلاى ینْفعنى، کیْف و انّى ذلک، و جوارحى کلّها شاهدةٌ

انکار کنم اى مولاى من سودم بخشد! چگونه؟ و کجا؟ با این که تمام اعضاى من گواهند

علىّ بما قدْ عملْت، وعلمْت(21) یقیناً غیْر ذى شکٍّ انّک سآئلى منْ عظایم بر من به آنچه انجام داده و به یقین مى دانم و هیچ

گونه شک و تردیدى ندارم که تو از کارهاى بزرگ

الاْمور، و انّک الْحکم الْعدْل الّذى لا تجور، و عدْلک مهْلکى، و منْ کلّ

از من پرسش خواهى کرد و تویى آن داور عادلى که ستم نکند و همان عدالتت مرا هلاک کند و از تمام

عدْلک مهْربى، فانْ تعذّبْنى یا الـهى فبذنوبى بعْد حجّتک علىّ، و انْ

عدالت تو مى گریزم اگر عذابم کنى خدایابواسطه گناهان من است پس از آن که حجت بر من دارى و اگر

تعْف عنّى فبحلْمک و جودک و کرمک، لا اله الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت

از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و بزرگوارى توست معبودى جز تو نیست منزهى تو و من

من الظّالمین، لا اله الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت من الْمسْتغْفرین، لا اله

از ستمکارانم معبودى جز تونیست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى

الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت من الْموحّدین، لا اله الاّ انْت، سبْحانک انّى

جز تو نیست منزهى تو و من از یگانه پرستانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و

کنْت من الْخآئفین، لا اله الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت من الْوجلین، لا اله

من از ترسناکانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از هراسناکانم معبودى جز

الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت من الرّاجین، لااله الاّ انْت، سبْحانک انّى

تو نیست منزهى تو و من از امیدوارانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و من

 

کنْت من الرّاغبین، لا اله الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت من الْمهلّلین، لا اله

از مشتاقانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از تهلیل (لااله الاالله) گویانم معبودى

الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت من السّـآئلین، لا اله الاّ انْت، سبْحانک انّى

جز تو نیست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از

کنْت من الْمسبّحین، لا اله الاّ انْت، سبْحانک انّى کنْت من الْمکبّرین،

تسبیح گویانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از تکبیر (الله اکبر) گویانم

لااله الاّ انْت، سبْحانک ربّى وربّ ابآئى الاْوّلین.

معبودى نیست جز تو منزّهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پیشین من.

اللّهمّ هذا ثنائى علیْک ممجّداً، واخْلاصى لذکْرک موحّداً، واقْرارى

خدایا این است ستایش من بر تو در مقام تمجیدت و این است اخلاص من بذکر در مقام یکتاپرستیت و اقرار من

بـالائک معدّداً، وانْ کنْت مقرّاً انّى لمْ احْصها لکثْرتها وسبوغها

به نعمتهایت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم که آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسیارى آنها و فراوانى

وتظاهرها، وتقادمها الى حادث، ما لمْ تزلْ تتعهّدنى به معها منْذ

و آشکارى آنها و پیشى جستن آنها از زمان پیدایش من که همواره در آن عهد مرا بوسیله آن نعمتها یادآورى مى کردى از آن ساعت که مرا آفریدى

خلقْتنى، وبراْتنى منْ اوّل الْعمْر من الاْغْنآء من الْفقْر، وکشْف الضّرّ،

از همان ابتداى عمر که از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى و گرفتاریم برطرف کردى

وتسْبیب الْیسْر، ودفْع الْعسْر، وتفریج الْکرْب، والْعافیة فى الْبدن،

و اسباب آسایش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست

والسّلامة فى الدّین، ولوْ رفدنى على قدْر ذکْر نعْمتک جمیع الْعالمین

و دینم را بسلامت داشتى و اگر یاریم دهند به اندازه اى که نعمتت را ذکر کنم تمام جهانیان

من الاْوّلین والاْخرین، ما قدرْت ولاهمْ على ذلک، تقدّسْت وتعالیْت

از اوّلین و آخرین نه من قدرت ذکرش را دارم نه آنها منزهى تو و برترى

منْ ربٍّ کریم عظیم رحیم، لا تحْصى الاؤک، ولا یبْلغ ثنآؤک، ولا

از این که پروردگارى هستى کریم و بزرگ و مهربان که مهرورزى هایت به شماره درنیاید و ستایشت به آخر نرسد

تکافى نعْمآؤک، صلّ على محمّد و آل محمّد، واتْممْ علیْنا نعمک،

و نعمتهایت را تلافى نتوان کرد درود فرست بر محمّد و آل محمّد و کامل گردان بر ما نعمتهایت را

واسْعدْنا بطاعتک، سبْحانک لا اله الاّ انْت، اللّهمّ انّک تجیب الْمضْطرّ،

و بوسیله اطاعت خویش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نیست خدایا تویى که اجابت کنى دعاى درمانده را

وتکْشف السّوء، وتغیث الْمکْروب، وتشْفى السّقیم، وتغْنى الْفقیر،

و برطرف کنى بدى را و فریادرسى کنى از گرفتار و شفا دهى به بیمار و بى نیاز کنى فقیر را

وتجْبر الْکسیر، وترْحم الصّغیر، وتعین الْکبیر، ولیْس دونک ظهیرٌ، ولا

و مرمت کنى شکستگى را و رحم کنى به کودک خردسال و یارى دهى به پیر کهنسالو جز تو پشتیبانى نیست و نه

فوْقک قدیرٌ، وانْت الْعلىّ الْکبیر، یا مطْلق الْمکبّل الاْسیر، یا رازق

فوق (توانایى) تو توانایى و تویى والاى بزرگ اى رهاکننده اسیر در کند و زنجیر اى روزى دهنده

الطّفْل الصّغیر، یا عصْمة الْخآئف الْمسْتجیر، یا منْ لا شریک له ولا

کودک خردسال اى پناه شخص ترسانى که پناه جوید اى که شریک و

وزیر، صلّ على محمّد و آل محمّد، واعْطنى فى هذه الْعشیّة، افْضل ما

 

وزیرى براى او نیست درود فرست بر محمّد و آل محمّد و عطا کن به من در این شام بهترین چیزى را

اعْطیْت وانـلْت احداً منْ عبادک، منْ نعْمة تولیها، و الاء تجدّدها، وبلیّة

که عطا کردى و دادى به یکى از بندگانت چه آن نعمتى باشد که مى بخشى و یا احسانهایى که تازه کنى و بلاهایى که

تصْرفها، وکرْبة تکْشفها، ودعْوة تسْمعها، وحسنة تتقبّلها، وسیّئة

مى گردانى و غم و اندوهى که برطرف کنى و دعایى که اجابت کنى و کار نیکى که بپذیرى و گناهانى که

تتغمّدها، انّک لطیفٌ بما تشآء خبیرٌ، وعلى کلّ شىْء قدیرٌ، اللّهمّ انّک

بپوشانى که براستى تو بهر چه خواهى دقیق و آگاهى و بر هرچیز توانایى خدایا تو

اقْرب منْ دعى، واسْرع منْ اجاب، واکْرم منْ عفى، واوْسع منْ اعْطى،

نزدیکترین کسى هستى که خوانندت و از هر کس زودتر اجابت کنى و در گذشت از هر کس بزرگوارترى و در عطابخشى عطایت از همه وسیعتر

واسْمع منْ سئل، یا رحمن الدّنْیا والاْخرة ورحیمهما، لیْس کمثْلک

و در اجابت درخواست از همه شنواترى اى بخشاینده دنیا و آخرت و مهربان آن دو براستى کسى که مانند تو

مسْئولٌ، ولا سواک ماْمولٌ، دعوْتک فاجبْتنى، و سئلْتک فاعْطیْتنى،

از او درخواست شود نیست و جز تو آرزو شده اى نیست خواندمت و تو اجابت کردى و درخواست کردم و تو عطا کردى و

ورغبْت الیْک فرحمْتنى، ووثقْت بک فنجّیْتنى، وفزعْت الیْک فکفیْتنى،

به درگاه تو میل کردم و تو مرا مورد مهر خویش قرار دادى و به تو اعتماد کردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو نالیدم و تو کفایتم کردى

اللّهمّ فصلّ على محمّد عبْدک ورسولک ونبیّک، وعلى آله الطّیّبین

خدایا درود فرست بر محمّد بنده و رسول و پیامبرت و بر آل پاک

الطّاهرین اجْمعین، وتمّمْ لنا نعْمآئک، و هنّئْنا عطآئک، و اکْتبْنا لک

و پاکیزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما کامل گردان و عطایت را بر ما گوارا کن و نام ما را در زمره سپاسگزارانت بنویس

شاکرین، و لالائک ذاکرین، امین امین ربّ الْعالمین، اللّهمّ یا منْ ملک

و هم جزء یادکنندگان نعمتهایت آمین آمین اى پروردگار جهانیان خدایا اى که مالک آمد

فقدر، و قدر فقهر، و عصى فستر، و اسْتغْفر فغفر، یا غایة الطّالبین

و توانا، و تواناست و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى کمال مطلوب جویندگان

الرّاغبین، و منْتهى امل الرّاجین، یا منْ احاط بکلّ شىْء علْماً، ووسع

مشتاق و منتهاى آرزوى امیدواران اى که دانشش به هر چیز احاطه دارد

الْمسْتقیلین راْفةً ورحْمةً وحلْماً.

و رأفت و مهر و بردباریش توبه جویان را فرا گرفته.

اللّهمّ انّا نتوجّه الیْک فى هذه الْعشیّة الّتى شرّفْتها وعظّمْتها، بمحمّد

خدایا ما رو به درگاه تو آوریم در این شبى که آن را شرافت و بزرگى دادى بوسیله محمّد

نبیّک ورسولک، وخیرتک منْ خلْقک، وامینک على وحْیک، الْبشیر

پیامبرت و فرستاده ات و برگزیده ات از آفریدگان و امین تو بر وحیت آن مژده دهنده

النّذیر، السّراج الْمنیر، الّذى انْعمْت به على الْمسْلمین، وجعلْته رحْمةً

و ترساننده و آن چراغ تابناک آن که بوسیله اش بر مسلمانان نعمت بخشیدى و رحمت

للْعالمین، اللّهمّ فصلّ على محمّد و آل محمّد، کما محمّدٌ اهْلٌ لذلک

عالمیان قرارش دادى خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد چنانچه محمّد نزد تو شایسته

منْک یا عظیم، فصـلّ علیْـه وعلى آله الْمنْتجبیـن الطّیّبیـن الطّاهرین

آن است اى خداى بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزیده پاک و پاکیزه اش

 

اجْمعین، وتغمّدْنا بعفْوک عنّا، فالیْک عجّت الاْصْوات بصنوف اللّغات،

همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زیرا صداها با انواع مختلف لغتهاشان (و هرکس به زبانى ناله اش) بسوى تو بلند است

فاجْعلْ لنا اللّهمّ فى هذه الْعشیّة، نصیباً منْ کلّ خیْر تقْسمه بیْن عبادک،

پس اى خدا براى ما قرار ده در این شام بهره اى از هر خیرى که میان بندگانت تقسیم فرمایى

ونور تهْدى به، ورحْمة تنْشرها، وبرکة تنْزلها، وعافیة تجلّلها، ورزْق

و نورى که بدان هدایت فرمایى و رحمتى که بگسترى آن را و برکتى که نازلش کنى و عافیتى که بپوشانى و روزى و رزقى که

تبْسطه، یا ارْحم الرّاحمین، اللّهمّ اقْلبْنا فى هذا الْوقْت منْجحین

پهن کنى اى مهربانترین مهربانان خدایا برگردان ما را در این هنگام پیروزمند و

مفْلحین، مبْرورین غانمین،ولاتجْعلْنا من الْقانطین، ولا تخْلنا منْ

رستگار و پذیرفته و بهره مند و از ناامیدان قرارمان مده و از رحمتت دست خالیمان

رحْمتک، ولا تحْرمْنا ما نؤمّله منْ فضْلک، ولا تجْعلْنا منْ رحْمتک

مفرما و محروممان مکن از آنچه از فضل تو آرزومندیم و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده

محْرومین، ولا لفضْل ما نؤمّله منْ عطآئک قانطین، ولا تردّنا خائبین،

و نه ناامیدمان کن از آن زیادى عطایت که آرزومندیم و ناکام بازمان مگردان و

ولا منْ بابک مطْرودین، یا اجْود الاْجْودین، واکْرم الاْکْرمین، الیْک

از درگاهت مطرود و رانده مان مکن اى بخشنده ترین بخشندگان و کریمترین کریمان ما با

اقْبلْنا موقنین، و لبیْتک الْحرام امّین قاصدین، فاعنّا على مناسکنا،

یقین به درگاه تو روآوردیم و به آهنگ (زیارت) خانه محترم تو (کعبه بدین جا) آمدیم پس کمک ده ما را بر انجام مناسک حج

واکْملْ لنا حجّنا، واعْف عنّا(22) وعافنا، فقدْ مددْنا الیْک ایْدینا، فهى بذلّة

و حجمان را کامل گردان و از ما درگذر و تندرستمان دار زیرا که مابسوى تو دو دست (نیاز)دراز کرده ایم و آن دستها چنان است که به خوارى

الاْعْتراف موْسومةٌ، اللّهمّ فاعْطنا فى هذه الْعشیّة ما سئلْناک، واکْفنا ما

اعتراف به گناه نشاندار شده خدایا در این شام به ما عطا کن آنچه را از تو خواسته ایم و کفایت کن از ما آنچه را از تو کفایت آن را خواستیم زیرا

اسْتکْفیْناک، فلا کافى لنا سواک، ولا ربّ لنا غیْرک، نافذٌ فینا حکْمک،

کفایت کننده اى جز تو نداریم و پروردگارى غیر از تو براى ما نیست تویى که فرمانت درباره ما نافذ و دانشت

محیطٌ بنا علْمک، عدْلٌ فینا قضآؤک، اقْض لنا الْخیْر، واجْعلْنا منْ اهْل

به ما احاطه دارد و حکمى که درباره ما فرمایى ازروى عدالت است خدایا خیر و نیکى براى ما مقرر کن و از اهل

الْخیْر، اللّهمّ اوْجبْ لنا بجودک عظیم الاْجْر، وکریم الذّخْر، ودوام

خیر قرارمان ده خدایا واجب گردان براى ما از آن جودى که دارى پاداشى بزرگ و ذخیره اى گرامى و آسایشى

الْیسْر، واغْفرْ لنا ذنوبنا اجْمعین، ولا تهْلکْنا مع الْهالکین، ولا تصْرفْ

همیشگى و بیامرز گناهان ما را همگى و در زمره هلاک شدگان بدست هلاکتمان مسپار و

عنّا راْفتک ورحْمتک، یا ارْحم الرّاحمین، اللّهمّ اجْعلْنا فى هذا الْوقْت

مهر و رأفتت را از ما باز مگردان اى مهربانترین مهربانان خدایا قرارمان ده در این وقت

ممّنْ سئلک فاعْطیْته، وشکرک فزدْته، وتاب الیْک فقبلْته، وتنصّل الیْک

از کسانى که از تو درخواست کرده و عطا فرموده اى و شکر تو را بجا آورده و نعمتت را بر آنها افزون کرده و بسویت بازگشته و پذیرفته اى

منْ ذنوبه کلّها فغفرْتها له، یا ذاالْجلال والاْکْرام، اللّهمّ و نقّنا(23) و سدّدْنا،

و از گناهان بسوى تو بیرون آمده و تو همه را آمرزیده اى، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدایا ما را پاکیزه و (در دین) محکممان گردان

واقْبلْ تضرّعنا، یا خیْر منْ سئل، ویا ارْحم من اسْترْحم، یا منْ لا

 

و تضرع و زاریمان بپذیر اى بهترین کسى که ازاو درخواست شود و اى مهربانترین کسى که از او مهر خواهند اى که

یخْفى علیْه اغْماض الْجفون، ولا لحْظ الْعیون، ولا ما اسْتقرّ فى

بر او پوشیده نیست بهم نهادن پلکهاى چشم و نه بر هم خوردن دیدگان و نه آنچه در مکنون ضمیر مستقر گردیده

الْمکْنون، ولا ما انْطوتْ علیْه مضْمرات الْقلوب، الا کلّ ذلک قدْ احْصاه

و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها رادانش تو شماره کرده

علْمک، ووسعه حلْمک، سبْحانک وتعالیْت عمّا یقول الظّالمون علوّاً

و بردباریت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمکاران گویند

کبیراً، تسبّح لک السّموات السّبْع والاْرضون ومنْ فیهنّ، وانْ منْ شىْء

برترى بسیارى، تنزیه کنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمینها و هرکه در آنهاست و چیزى نیست

الاّ یسبّح بحمْدک، فلک الْحمْد والْمجْد وعلوّ الْجدّ، یا ذاالْجلال

جز آن که به ستایش تو تسبیح کند پس تو راست ستایش و بزرگوارى و بلندى رتبه، اى صاحب جلالت

والاْکْرام، والْفضْل والاْنْعام، والاْیادى الْجسام، وانْت الْجواد

و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تویى بخشنده

الْکریم الرّؤوف الرّحیم، اللّهمّ اوْسعْ علىّ منْ رزْقک الْحلال، وعافنى

بزرگوار رؤوف و مهربان خدایا فراخ گردان بر من از روزى حلال خود و عافیتم بخش

فى بدنى و دینى، و امنْ خوْفى، و اعْتقْ رقبتى من النّار، اللّهمّ لا تمْکرْ

در تن و هم در دینم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم کن خدایا مرا به مکر خود

بى، ولا تسْتدْرجْنى، ولا تخْدعْنى، و ادْرءْ عنّى شرّ فسقة الْجنّ

دچار مساز و در غفلت تدریجى بسوى نابودى مبر و فریبم مده و شرّ تبهکاران جن و

والاْنْس

انس را از من دور کن

آنگاه سر خود را به سوى آسمان بلند کرد و در حالى که از دیده هاى مبارکش اشک فراوان سرازیربود، با صداى بلند گفت:

یا اسْمع السّامعین، یا ابْصر النّاظرین، ویا اسْرع

اى شنواترین شنوندگان اى بیناترین بینایان و اى سریعترین

الْحاسبین، ویا ارْحم الرّاحمین، صلّ على محمّد و آل محمّد السّادة

حساب رسان و اى مهربانترین مهربانان درود فرست بر محمّد و آل محمّد آن آقایان

الْمیامین، واسْئلک اللّهمّ حاجتى الّتى انْ اعْطیْتنیها لمْ یضرّنى ما

فرخنده و از تو اى خدا درخواست کنم حاجتم را که اگر آن را به من عطا کنى دیگر هر چه را از من

منعْتنى، وانْ منعْتنیها لمْ ینْفعْنى ما اعْطیْتنى، اسْئلک فکاک رقبتى من

دریغ کنى زیانم نزند و اگر آنرا از من دریغ دارى دیگر سودم ندهد هر چه به من عطا کنى و آن این است که از تو خواهم مرا از

النّار، لااله الاّ انْت، وحْدک لا شریک لک، لک الْملْک و لک الْحمْد، و انْت

آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نیست یگانه اى که شریک ندارى از توست فرمانروایى و از توست ستایش و تویى که

على کلّ شىْء قدیرٌ، یا ربّ یا ربّ.

بر هر چیز توانایى اى پروردگار اى پروردگار.

جمله یا ربّ را به طور مکرّر مى گفت و کسانى که اطراف آن حضرت بودند، به دعاى ایشان گوش مى دادند و تنها آمین مى گفتند و همراه آن حضرت صداهایشان به گریه بلند بود; تا آنگاه که آفتاب غروب کرد و همگى به سوى «مشعرالحرام» حرکت کردند.

مرحوم «سیّد بن طاووس» در «اقبال»، پس از جمله «یا ربّ، یا ربّ، یا ربّ»، فراز دیگرى را نیز آورده است که چنین است:(24)

 

الـهى انـا الْفقیر فى غناى، فکیْف لا اکون فقیراً فى فقْرى، الـهى انـا

خدا من چنانم که در حال توانگرى هم فقیرم پس چگونه فقیر نباشم در حال تهیدستیم خدایا من

الْجاهل فى علْمى، فکیْف لا اکون جهولاً فى جهْلى، الـهى انّ اخْتلاف

نادانم در عین دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عین نادانى خدایا براستى اختلاف

تدْبیرک وسرْعة طوآء مقادیرک، منعا عبادک الْعارفین بک عن السّکون

تدبیر تو و سرعت تحول و پیچیدن در تقدیرات تو جلوگیرى کنند از بندگان عارف تو که به

الى عطآء، والْیأْس منْک فى بلاء، الهى منّى ما یلیق بلؤْمى، ومنْک ما

عطایت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو مأیوس و ناامید شوند خدایا از من همان سرزند که شایسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه

یلیق بکرمک، الهى وصفْت نفْسک باللّطْف والرّأْفة لى قبْل وجود

شایسته بزرگوارى توست خدایا توخود را به لطف و مهر به من توصیف فرمودى پیش از آن که

ضعْفى، افتمْنعنى منْهما بعْد وجود ضعْفى، الهى انْ ظهرت الْمحاسن

ناتوان باشم آیا پس از ناتوانیم لطف و مهرت را از من دریغ مى دارى خدایا اگر کارهاى نیک

منّى فبفضْلک، ولک الْمنّة علىّ، وانْ ظهرت الْمساوى منّى فبعدْلک،

از من سرزند به فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من و اگر کارهاى بد از من روى دهد آن هم بستگى به عدل تو دارد

ولک الْحجّة علىّ، الهى کیْف تکلنى وقدْ تکفّلْت لى، وکیْف اضام وانْت

و تو را بر من حجت است خدایا چگونه مرا وا مى گذارى در صورتى که کفایتم کردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با این که تو

النّاصر لى، امْ کیْف اخیب وانْت الْحفىّ بى، ها انـا اتوسّل الیْک بفقْرى

یاور منى یا چگونه ناامید گردم در صورتى که تو نسبت به من مهربانى هم اکنون به درگاه تو توسل جویم بوسیله آن نیازى که به درگاهت دارم

الیْک، وکیْف اتوسّل الیْک بما هو محالٌ انْ یصل الیْک، امْ کیْف اشْکو

و چگونه توسل جویم بوسیله فقرى که محال است پیرامون تو راه یابد یا چگونه از حال خویش به درگاهت شکوه کنم

الیْک حالى وهو لا یخْفى علیْک، امْ کیْف اترْجم بمقالى وهو منک برزٌ

با این که حال من بر تو پنهان نیست یا چگونه با زبان (قال) ترجمه حال خود کنم در صورتى که آنهم از پیش تو بروز کرده

الیْک، امْ کیْف تخیّب امالى وهى قدْ وفدتْ الیْک، امْ کیْف لا تحْسن

به نزد خودت یا چگونه آرزوهایم به نومیدى گراید با این که به آستان تو وارد شده یا چگونه احوالم را نیکو نکنى

احْوالى وبک قامتْ، الهى ما الْطفک بى مع عظیم جهْلى، وما ارْحمک بى

با این که احوال من به تو قائم است خدایا چه اندازه به من لطف دارى با این نادانى عظیم من و چقدر به من مهر دارى با

مع قبیح فعْلى، الهى ما اقْربک منّى وابْعدنى عنْک، وما ارْافک بى، فما

این کردار زشت من خدایا چقدر تو به من نزدیکى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با این همه که تو نسبت به من مهربانى پس آن چیست

الّذى یحْجبنى عنْک، الهى علمْت باخْتلاف الاْثار وتنقّلات الاْطْوار،

که مرا از تو محجوب دارد خدایا آن طورى که من از روى اختلاف آثار و تغییر و تحول اطوار بدست آورده ام

انّ مرادک منّى انْ تتعرّف الىّ فى کلّ شىْء، حتّى لا اجْهلک فى شىْء،

مقصود تو از من آن است که خود را در هرچیزى (جداگانه) به من بشناسانى تا من در هیچ چیزى نسبت به تو جاهل نباشم

الهى کلّما اخْرسنى لؤْمى انْطقنى کرمک، وکلّما ایستْنى اوْصافى

خدایا هر اندازه پستى من زبانم را لال مى کند کرم تو آن را گویا مى کند و هراندازه اوصاف من مرا مأیوس مى کند

اطْمعتْنى مننک، الهى منْ کانتْ محاسنه مساوى، فکیْف لا تکون

نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدایا آن کس که کارهاى خوبش کار بد باشد پس چگونه کار

مساویه مساوى، ومنْ کانتْ حقایقه دعاوى، فکیْف لاتکون دعاویه

 

بدش بد نباشد و آن کس که حقیقت گویى هایش ادعایى بیش نباشد پس چگونه ادعاهایش

دعاوى، الهى حکْمک النّافذ ومشیّتک الْقاهرة لمْ یتْرکا لذى مقال

ادعا نباشد خدایا فرمان نافذت و مشیت قاهرت براى هیچ گوینده اى فرصت گفتار

مقالاً، ولا لذى حال حالاً، الهى کمْ منْ طاعة بنیْتها، وحالة شیّدْتها،

نگذارد و براى هیچ صاحب حالى حال به جاى ننهد خدایا چه بسیار طاعتى که پایه گذارى کردم و چه بسیار حالتى که بنیادش کردم

هدم اعْتمادى علیْها عدْلک، بلْ اقالنى منْها فضْلک، الهى انّک تعْلم انّى

ولى (یاد) عدل تو اعتمادى را که بر آنها داشتم یکسره فرو ریخت بلکه فضل تو نیز اعتمادم را بهم زد خدایا تو مى دانى

وانْ لمْ تدم الطّاعة منّى فعْلاً جزْماً، فقدْ دامتْ محبّةً وعزْماً، الهى کیْف

که اگر چه طاعت تو در من بصورت کارى مثبت ادامه ندارد ولى دوستى و تصمیم بر انجام آن در من ادامه دارد خدایا چگونه

اعْزم وانْت الْقاهر، وکیْف لا اعْزم وانْت الاْمر، الهى تردّدى فى الاْثار

تصمیم گیرم در صورتى که تحت قهر توام و چگونه تصمیم نگیرم با این که تو دستورم دهى خدایا تفکر (یا گردش) من در آثار تو

یوجب بعْد الْمزار، فاجْمعْنى علیْک بخدْمة توصلنى الیْک، کیْف

راه مرا به دیدارت دور سازد پس کردار مرا با خودت بوسیله خدمتى که مرا به تو برساند چگونه

یسْتدلّ علیْک بما هو فى وجوده مفْتقرٌ الیْک، ایکون لغیْرک من الظّهور

استدلال شود بر وجود تو به چیزى که خود آن موجود در هستیش نیازمند به توست و آیا اساساً براى ما سواى تو ظهورى

ما لیْس لک، حتّى یکون هو الْمظْهر لک، متى غبْت حتّى تحْتاج الى

هست که در تو نباشد تا آن وسیله ظهور تو گردد تو کى پنهان شده اى تا محتاج بدلیلى باشیم

دلیل یدلّ علیْک، ومتى بعدْت حتّى تکون الاْثار هى الّتى توصل

که به تو راهنمایى کند و چه وقت دور مانده اى تاآثار تو ما را به تو واصل گرداند

الیْک، عمیتْ عیْنٌ لاتراک علیْها رقیباً، وخسرتْ صفْقة عبْد لمْ تجْعلْ له

کور باد آن چشمى که تو را نبیند که مراقب او هستى و زیان کار باد سوداى آن بنده که از

منْ حبّک نصیباً، الهى امرْت بالرّجوع الى الاْثار، فارْجعْنى الیْک

محبّت خویش به او بهره اى ندادى خدایا فرمان دادى که به آثار تو رجوع کنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار)

بکسْوة الاْنْوار، وهدایة الاْسْتبصار، حتّى ارْجع الیْک منْها، کما دخلْت

به پوششى از انوار و راهنمایى و از بینش جویى تا بازگردم بسویت پس از دیدن آثار هم چنانکه آمدم

الیْک منْها مصون السّرّ عن النّظر الیْها، ومرْفوع الْهمّة عن الاْعْتماد

بسویت از آنها که نهادم از نظر به آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم

علیْها، انّک على کلّ شىْ قدیرٌ، الهى هذا ذلّى ظاهرٌ بیْن یدیْک، وهذا

که براستى تو بر هر چیز توانایى خدایا این خوارى من است که پیش رویت عیان و آشکار است و این

حالى لا یخْفى علیْک، منْک اطْلب الْوصول الیْک، وبک اسْتدلّ علیْک،

حال (تباه) من است که بر تو پوشیده نیست از تو خواهم که مرا به خود برسانى و بوسیله ذات تو بر تو دلیل مى جویم

فاهْدنى بنورک الیْک، واقمْنى بصدْق الْعبودیّة بیْن یدیْک، الهى علّمْنى

پس به نور خود مرا بر ذاتت راهنمایى فرما و به یادآر مرا با بندگى صادقانه در پیش رویت خدایا بیاموز به

منْ علْمک الْمخْزون، وصنّى بستْرک الْمصون، الهى حقّقْنى بحقائق

من از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدایا مرا به حقائق

اهْل الْقرْب، واسْلکْ بى مسْلک اهْل الْجذْب، الهى اغْننى بتدْبیرک لى

نزدیکان درگاهت بیاراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدایا بى نیاز کن مرا به تدبیر خودت

 

عنْ تدْبیرى، وباخْتیارک(25) عن اخْتیارى، واوْقفْنى على مراکز

درباره ام از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم و بر جاهاى بیچارگى و درماندگیم مرا واقف گردان

اضْطرارى، الهى اخْرجْنى منْ ذلّ نفْسى، وطهّرْنى مــنْ شکّـى

خدایا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاکم کن از شک

وشرْکى قبْل حلول رمْسى، بک انْتصر فانْصرْنى، وعلیْک اتوکّل فلا

و شرک خودم پیش از آن که داخل گورم گردم به تو یارى جویم پس تو هم یاریم کن و بر تو توکل کنم پس

تکلْنى، وایّاک اسْئل فلا تخیّبْنى، وفى فضْلک ارْغب فلا تحْرمْنى،

مرا وامگذار و از تو درخواست کنم پس ناامیدم مگردان و در فضل تو رغبت کرده ام پس محرومم مفرما

وبجنابک انْتسب فلا تبْعدْنى، وببابک اقف فلا تطْردْنى، الهى تقدّس

و به حضرت تو خود را بسته ام پس دورم مکن و به درگاه تو ایستاده ام پس طردم مکن خدایا مبرّاست

رضاک انْ یکون له علّةٌ منْک، فکیْف یکون له علّةٌ منّى، الهى انْت الْغنىّ

خشنودى تو از این که علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممکن است من سبب آن گردم خدایا تو به

بذاتک انْ یصل الیْک النّفْع منْک، فکیْف لا تکون غنیّاً عنّى، الهى

ذات خود بى نیازى از این که سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نیاز نباشى خدایا

انّ الْقضآء والْقدر یمنّینى، وانّ الْهوى بوثائق الشّهْوة اسرنى، فکنْ انْت

براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى کنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى شهوت اسیر کرده پس تو

النّصیر لى حتّى تنْصرنى وتبصّرنى، واغْننى بفضْلک حتّى اسْتغْنى بک

یاور من باش تا پیروزم کنى و بینایم کنى و بوسیله فضل خویش بى نیازم گردانى تا بوسیله تو

عنْ طلبى، انْت الّذى اشْرقْت الاْنْوار فى قلوب اوْلیآئک، حتّى عرفوک

از طلب کردن بى نیاز شوم تویى که تاباندى انوار (معرفت) را در دل اولیایت تا این که تو را شناختند

ووحّدوک، وانْت الّذى ازلْت الاْغْیار عنْ قلوب احبّائک، حتّى لمْ

و یگانه ات دانستند و تویى که اغیار و بیگانگان را از دل دوستانت براندى تا این که کسى را جز

یحبّوا سواک، ولمْ یلْجئوا الى غیْرک، انْت الْموْنس لهمْ حیْث اوْحشتْهم

تو دوست نداشته و به غیر تو پناهنده و ملتجى نشوند و تویى مونس ایشان در آن جا که

الْعوالم، وانْت الّذى هدیْتهمْ حیْث اسْتبانتْ لهم الْمعالم، ماذا وجد منْ

عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و تویى که راهنماییشان کنى آنگاه که نشانه ها برایشان آشکار گردد چه دارد آن کس که تو را

فقدک، وما الّذى فقد منْ وجدک، لقدْ خاب منْ رضى دونک بدلاً، ولقدْ

گم کرده؟ و چه ندارد آن کس که تو را یافته است براستى محروم است آن کس که بجاى تو بدیگرى راضى شود و بطور حتم

خسر منْ بغى عنْک متحوّلاً، کیْف یرْجى سواک وانْت ما قطعْت

زیانکار است کسى که از تو به دیگرى روى کند چسان مى شود بغیر تو امیدوار بود در صورتى که تو

الاْحْسان، وکیْف یطْلب منْ غیْرک وانْت ما بدّلْت عادة الاْمْتنان، یا منْ

احسانت را قطع نکردى و چگونه از غیر تو مى توان طلب کرد با این که تو تغییر نداده اى شیوه عطا بخشیت را اى خدایى که

اذاق احبّآئه حلاوة الْمؤانسة، فقاموا بیْن یدیْه متملّقین، ویا منْ الْبس

به دوستانت شیرینى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدایى که پوشاندى

اوْلیائه ملابس هیْبته، فقاموا بیْن یدیْه مسْتغْفرین، انْت الذّاکر قبْل

بر اولیاى خودت خلعتهاى هیبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند تویى که یاد کنى پیش از آن که

الذّاکرین، وانْت الْبادى بالاْحْسان قبْل توجّه الْعابدین، وانْت الْجواد

 

یاد کنندگان یادت کنند و تویى آغازنده به احسان قبل از آن که پرستش کنندگان بسویت توجه کنند و توئى بخشنده

بالْعطآء قبْل طلب الطّالبین، وانْت الْوهّاب ثمّ لما وهبْت لنا من

عطا پیش از آن که خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را که به ما بخشیده اى از ما

الْمسْتقْرضین، الهى اطْلبْنى برحْمتک حتّى اصل الیْک، واجْذبْنى بمنّک

به قرض مى خواهى خدایا مرا بوسیله رحمتت بطلب تا من به نعمت وصالت نائل گردم و بوسیله نعمتت مرا جذب کن تا

حتّى اقْبل علیْک، الهى انّ رجآئى لا ینْقطع عنْک وانْ عصیْتک، کما انّ

به تو رو کنم خدایا براستى امید من از تو قطع نگردد و اگرچه نافرمانیت کنم چنانکه

خوْفى لا یزایلنى وانْ اطعْتک، فقدْ دفعتْنى الْعوالم الیْک، وقدْ اوْقعنى

ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانیان مرا بسوى تو رانده اند و

علْمى بکرمک علیْک، الهى کیْف اخیب وانْت املى، امْ کیْف اهان

آن علمى که به کرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدایا چگونه نومید شوم و تو آرزوى منى و چگونه پست و خوار شوم

وعلیْک متّکلى، الـهى کیْف اسْتعزّ وفى الذّلّة ارْکزْتنى، امْ کیْف لا

با این که اعتمادم بر توست خدایا چگونه عزت جویم با این که در خوارى جایم دادى و چگونه عزت نجویم با این که

اسْتعزّ والیْک نسبْتنى، الـهى کیْف لا افْتقر وانْت الّذى فى الْفقرآء

به خود منْتسبم کردى خدایا چگونه نیازمند نباشم با این که تو در نیازمندانم

اقمْتنى، امْ کیْف افْتقر وانْت الّذى بجودک اغْنیْتنى، وانْت الّذى لا اله

جاى دادى یا چگونه نیازمند باشم و تویى که به جود و بخششت بى نیازم کردى و تویى که معبودى

غیْرک، تعرّفْت لکلّ شىْء، فما جهلک شىْءٌ، وانْت الّذى تعرّفْت الىّ فى

جز تو نیست شناساندى خود را به هر چیزو هیچ چیزى نیست که تو را نشناسد و تویى که شناساندى خود را به من در

کلّ شىْء، فرایْتک ظاهراً فى کلّ شىْء، وانْت الظّاهر لکلّ شىْء، یا من

هر چیز و من تو را آشکار در هر چیز دیدم و تویى آشکار بر هر چیز اى که

اسْتوى برحْمانیّته، فصار الْعرْش غیْباً فى ذاته، محقْت الاْثار بالاْثار،

بوسیله مقام رحمانیت خود (بر همه چیز) احاطه کردى و عرش در ذاتش پنهان شد تویى که آثار را به آثار نابود کردى

ومحوْت الاْغْیار بمحیطات افْلاک الاْنْوار، یا من احْتجب فى

و اغیار را به احاطه کننده هاى افلاک انوار محو کردى اى که در سراپرده هاى عرشش

سرادقات عرْشه عنْ انْ تدْرکه الاْبْصار، یا منْ تجلّى بکمال بهآئه

محتجب شد از این که دیده ها او را درک کنند اى که تجلى کردى به کمال زیبایى و نورانیت

فتحقّقتْ عظمته الاْسْتوآء، کیْف تخْفى وانْت الظّاهر، امْ کیْف تغیب

و پابرجا شد عظمتش از استوارى چگونه پنهان شوى با این که تو آشکارى یا چگونه غایب شوى که

وانْت الرّقیب الْحاضر، انّک على کلّ شىْء قدیرٌ، والْحمْد لله وحْده.(26)

تو نگهبان و حاضرى براستى تو بر هر چیز توانایى و ستایش مخصوص خداست تنها.

6ـ در پایان روز عرفه این دعا را بخوان:

یا ربّ إنّ ذنوبى لا تضرّک، وانّ مغْفرتک لى لا تنْقصک، فاعْطنى ما لا

پروردگارا همانا گناهان من زیانى به تو نزند و محققاً آمرزش تو از من نقصانى به تو نرساند پس عطا کن به من آنچه را

ینْقصک، واغْفرْ لى ما لایضــرّک.(27)

نقصانت نرساند و بیامرز برایم آنچه را زیانت نزند.

همچنین بخوان:

 

اللّهمّ لا تحْرمْنى خیْر ما عنْدک لشرّ ما عنْدى، فانْ انْت لمْ ترْحمْنى

خدایا محرومم مکن از آن خیرى که نزد توست بخاطر آن شرى که در پیش من است پس اگر تو به

بتعبى ونصبى، فلا تحْرمْنى اجْر الْمصاب على مصیبته.(28)

رنج و خستگیم رحم نمى کنى پس محرومم مدار از پاداش مصیبت دیده اى بر مصیبتش.

7ـ به هنگام غروب روز عرفه، دعاى عشرات را بخوان که در بخش دعاهاى معروف (صفحه 108) گذشت.این دعا که خواندنش در هر صبح و شام مستحب است،آن را در پایان روز عرفه نیز بخوان.

مرحوم «سیّد بن طاووس» در اعمال روز عرفه، این دعا را ذکر کرده است.(29)

 

 

 


1. زاد المعاد، صفحه 256.
2. خصال، جلد 2، صفحه 517، حدیث 4.
3. زادالمعاد، صفحه 256.
4. زاد المعاد، صفحه 330 .
5. همان مدرک، صفحه 258 و مصباح کفعمى، صفحه 661 .
6. مصباح کفعمى، صفحه 661.
7. مصباح المتهجّد، صفحه 715.
8. همان مدرک.
9. بحارالانوار، جلد 98، صفحه 86، حدیث 8.
10. اقبال، صفحه 332.
11. زاد المعاد، صفحه 258.
12. مصباح کفعمى، صفحه 661.
13. همان مدرک، صفحه 423.
14. مصباح کفعمى، صفحه 662.
15. همان مدرک، صفحه 671.
16. این دو تن را از اصحاب امام حسین(علیه السلام) به شمار آورده اند و برخى از علماى «علم رجال» بشر بن غالب اسدى را از اصحاب امیرمؤمنان، امام حسن، امام حسین و امام سجاد(علیهم السلام) دانسته اند (معجم رجال الحدیث، جلد 4، صفحه 227).
17. این دعا را سیّد بن طاووس در اقبال، صفحه 339 و شیخ کفعمى در بلدالامین، صفحه 251 و علاّمه مجلسى در بحارالانوار، جلد 95، صفحه 216 آورده اند و ما آن را مطابق نسخه متداول که با آنچه در بلدالامین است، تفاوت اندکى دارد، نقل مى کنیم.
18. در بلدالامین «لها و بها» آمده است.
19. در بلدالامین، یک بار «لک العتبى» آمده است.
20. در بلدالامین آمده است: «یا من لا یعلم ما یعلمه الاّ هو».
21. کلمه «علمت» در بلدالامین نیامده.
22. بلدالامین: واعْف اللّهمّ عنّا.
23. بلدالامین: وفّقنا.
24. گرچه بعضى از علما در معتبر بودن این اضافه تردید کرده اند، ولى انصاف این است که این زیادتى نیز مضامین مهمّى دارد و در حال و هواى همان دعاى عرفه است و چیزى که نشان دهد از اضافات گروه هاى منحرف است در آن نیافتیم.
25. اقبال: باختیارک لى.
26. اقبال، صفحه 348.
27. همان مدرک، صفحه 420.
28. اقبال، صفحه 420 .
29. همان مدرک، صفحه 417.
  • گروه خبری : اخبار اختصاصی
  • کد خبر : 90271
کلمات کلیدی
مدیر سایت
خبرنگار

مدیر سایت

تعداد نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید

آخرین بروز رسانی : 1401/04/18 09:44